خزون نامه ی دلم...

برگی خزان دیده در ایوان بهارم , دردا که درین دنیای بی مرهم دگر جایی ندارم !...

خزون نامه ی دلم...

برگی خزان دیده در ایوان بهارم , دردا که درین دنیای بی مرهم دگر جایی ندارم !...

برگ خزونی...



ذهنم خالی شده...

خالی از حرفا , از کلمه ها...

از همه چیز....

هر چی میخوام بنویسم هیچی تو ذهنم نمیاد...

فقط همین جمله ی خودم :



برگی خزان دیده در ایوان بهارم , دردا که درین دنیای بی مرهم دگر جایی ندارم !...



واقعا  جایی ندارم...




نظرات 1 + ارسال نظر
. شنبه 13 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 00:00 http://nog.blogsky.com

زتدگی را خودمان درست می کنیم هیچ موقع ناامید نباش همیشه به خدا توکل کن. همه چیزی درست می شوددر کل دست به قلمت خیلی خوبه بهت تبریک می گویم.
توقصه کاملی ومن نقطه فقط

پر هستم از اشتباه وسرشارغلط

حسی که تو را نوشت تکرار نشد

هر گز نشدم مثل توجزیک، دو سه خط

توکل که همیشه به یگانه معبود هست...

ممنونم از حضورتون تو وب...

خوبی از دیدن خودتونه , متشکرم از تعریف...

پیروز باشید...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد